حسام عبادی
این روزها در حین قدم زدن در خیابان ها و شرکت در بحث های انتخاباتی که در میادین و گذرگاه های شهر به پاست، یک نکته نظرم را به شدت به خود معطوف کرده است: "دلیل تعداد زیادی از کسانی که قصد حمایت از احمدی نژاد را در انتخابات دارند، این است که وی حامی تهیدستان است."
گفته ها و شعارهای تبلیغاتی رئیس جمهور فعلی و میمیک چهره وی درکل و مناظره های انتخاباتی اش و افشای نام چند تن از مولتی میلیاردرهای حکومتی که از خون طبقات فرودست برای خود کاخهای سعادت بنا نهاده اند و حسابهای سنگین بانکی درست کرده اند، این امر را تشدید کرده است.در نتیجه بر آن شدم تا در این مقاله توضیحی بنویسم برای دوستانی که با این دلیل میخواهند به نفع رئیس جمهور فعلی وارد عرصه انتخابات شوند.
به نظر نگارنده این اعمال احمدی نژاد را جز در بستر حرکت نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی و منازعه جناحین حکومت، نمی توان تحلیل کرد و نمیتوان آن را به امور صرفا شخصی و روانی وی و یا تبانی حکومت برای ایجاد یک شوی انتخاباتی( با تمام مزایایی که این کارناوال برای آنها دارد) فروکاست.
آنچه که مسلم میباشد این است که چون غالب مردم ایران جز طبقات کارگر و زحمتکش اند، انتخابات به عنوان پدیده ای رای محور، کاندیداها را وامیدارد که در صورت خواست پیروزی، این خیل عظیم مردمان طبقات پایین جامعه و تحت استثمار را به نفع خود وارد میدان بکنند.
در ثانی با توجه به خواست کلیت نظام جمهوری اسلامی و فارغ از جناح بندیهای درونی آن با اختلافات واقعی بین آنها، انتخابات در این نظام ایدئولوژیک و اولترا دیکتاتور و شرکت در آن همیشه از سوی هیات حاکمه این دستگاه به عنوان تبلور مردمی بودن و دمکراتیک بودن و مشروع بودنش قلمداد شده و از آن به عنوان وزنه ای در معادلات داخلی و خارجی سود میجوید. انتخاباتی که( اگر بتوان آن را تحت این نام ارزیابی کرد) از کوچکترین المانهای دموکراتیک بودن برخوردار نبوده و کاندیداهای شرکت کننده در ان و دار و دسته شان بدون هیچ اغراقی هر کدامشان از عوامل اصلی ایجاد وضعیت غیر انسانی موجود برای اقشار زحمتکش ایران هستند. آنان با سیاستها و اعمالشان باعث تثبیت یک نظام سرمایه داری بر پایه کارمزدی- سرمایه و استثمار طبقاتی در ایران بعد از انقلاب ۵۷ شدند، انقلابی که خواست قاطبه مردم شرکت کننده در ان ایجاد یک فضای زیست بهتر و تامین حداقل نیازهایشان چون خوراک و نوشاک و پوشاک و مسکن و بهداشت و آموزش و بهداشت رایگان و اشتغال و وجود فضای آزاد دموکراتیک برای تنفس سیاسی و حق ایجاد تشکلهای مستقل و برگزاری تجمعات و اعتصابات و آزادی مطلق بیان و احزاب و مطبوعات و ...بود و هیچ کدام از اینها با عملکرد همین آقایان و امثالشان برآورده نشد و اینها توانستند با سرکوب و ارعاب و ایجاد یک دستگاه عریض و طویل ایدئولوژی پرداز، صفوف انقلابی به جلو آمده توده مردم را به عقب برانند.
البته با گذشت ۳۰ سال از انقلاب ۵۷ و تکامل نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی در ارتباط با تقسیم کار جهانی و تسلط یافتن دیدگاههای نئولیبرالی برمنش اقتصادی جمهوری اسلامی، جناح بندیهای درون حکومت نیز همپای این روند، تکامل یافته که این روزها ما در فضای انتخاباتی ریاست جمهوری آن را میبینیم.
پروسه تکامل جمهوری اسلامی اکنون به سمت سازش با جامعه جهانی و در راس آن آمریکا است و همین امر نیز باعث التهاب بیش از حد این دوره شده است، چرا که به احتمال قوی برنده ی این انتخابات، کسی است که برپای میز مذاکره با آمریکا خواهد نشست و پیش برنده این مذاکره و سازش هر طیفی که باشد، قدرت اول اقتصادی- سیاسی ۲۰-۱۰ سال آتی ایران خواهد بود و منافع سرشاری را به سوی خود روانه خواهد کرد. اولویت آمریکا برای مذاکره، به عنوان کشوری امپریالیستی که سیاستهایش بر پایه منطق سودآوری تنظیم شده است، نه مدافع دموکراسی و حقوق بشر بودن طرف دیگر میز، بلکه دست بالای اقتصادی- سیاسی داشتن آن در ایران است. اقدامات احمدی نژاد در این ۴ ساله و وارد کردن ضربه اقتصادی- سیاسی به کمپین رقبای خود را در این مدت (که سمبول ان مناظره اش با موسوی بود) را باید در این بستر تحلیل کرد.
اکنون مرز بین اصلاح طلبی و اصولگرایی به هم ریخته و این سرخط ها، نه یک حرکت جنبشی برآمده از پایین، بلکه خطوط صادر شده از قسمت های فوقانی حاکمیت ایرانند. در این گیر و دار هر کدام از اینها سعی در نشان دادن خود به مثابه الگویی مردمی و با پشتوانه مردمی اند که نوک پیکان طیف احمدی نژاد، طبقات پایین دست را نشانه رفته است که در عین اینکه پیش برنده منافع خود هستند، این ضربه های به رقیب خود را می خواهند نوعی مستضعف گرایی و حامی تهیدست بودن جا بزنند، تا هم در انتخابات پیروز شوند و مسیر گفته شده در قبل را به سود خود طی کنند و هم در کل حمایتی مردمی را برای خود ایجاد کنند.
تا اینجا دلیل افشا گریها و مخالفتهای جناح احمدی نژاد بر ما معلوم گشت. حال میرویم سراغ اجرای اصل ۴۴ و توزیع سهام عدالت و.... از سوی این جناح.
با شکست خوردن ایده های جنبشی خرده بورژوایی اسلام سیاسی در ایران( که توانسته بود در انقلاب ۵۷ با سرکوب طیقه کارگر و نیروهای مترقی بر مسند قدرت تکیه دهد) و تفوق یافتن ایده های نئولیبرالی بر دیدگاههای سردمداران این نظام در عرصه های اقتصادی، موجی از خصوصی سازی به خصوص پس از سال ۶۷ ایران را در برگرفت که هنوز هم که هنوز است سرلوحه دیکته شده از سوی نهادهای بین المللی چون بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، سرمشق و فراراه تصمیم گیرندگان این نظام است و صدور حکم رهبری در خصوص اصل ۴۴ نقطه عطفی بود در این روند. چرا که تصمیم گرفته شد بر سیاست زیگزاگی حاکم براجرای این سیاستهای خصوصی سازی تا آن موقع خط کشیده شده و سیاست مستقیم به جای آن اتخاذ گردد. در متن این تصمیمات است که ما میبینیم که به موازات صدور این تصمیمات از سوی حکومت، یک موج شدید گفتمان پوپولیستی عدالت محوری و مستضعف گرایی، دقیقا برای آنکه پوششی بر آنچه قرار است اتفاق بیافتد و دارد اتفاق میافتد، از سوی والیان قدرت و رئیس جمهور، ایجاد و توسط خود و عواملشان در نهادهای گوناگون تبلیغ میشود. این موج ایدئولوژیک و کاملا فریبکارانه برای مقابله با اثرات مخربی چون تورم و گرانی و بیکاری بود که سیاستهای خصوصی سازی و آزادسازی قیمتها و برداشتن یارانه ها در معیشت مردم ایجاد میکردند و ازآنجا که در این مواقع طبقات پایین دست و زحمتکش جامعه بیش از سایر طبقات متحمل رنج و سختی شده و بار اصلی در این روند بر دوش لنها سنگینی میکند، ما میبینیم که گویی احمدی نژاد با آگاه بودن از این امر، خود، آگاهانه این اقشار میلیونی را مخاطب دروغ پردازیها و لاف زنیهای وقیحانه قرار میدهد تا این طبقات در پی دفاع و بازپس گیری حقوق انسانی خود برنیایند. در این زمینه است که سیاستهایی چون مسافرتهای استانی و دیدارهای رودررو و طرح سهام عدالت و .... معنای واقعی خود را میابند.
انچه مسلم است، باید هوشیاری ما طبقات ستمدیده و تحت استثمار باشد تا با سازماندهی جنبشهای رادیکال خود چون کارگری و دانشجویی و زنان و معلمان و ....و توانمند کردن خطوط مستقل خود، بتوانیم آینده و فضای زیستی بهتر و انسانی تری را ایجاد کنیم.
زنده باد جنبشهای اجتماعی رادیکال
این روزها در حین قدم زدن در خیابان ها و شرکت در بحث های انتخاباتی که در میادین و گذرگاه های شهر به پاست، یک نکته نظرم را به شدت به خود معطوف کرده است: "دلیل تعداد زیادی از کسانی که قصد حمایت از احمدی نژاد را در انتخابات دارند، این است که وی حامی تهیدستان است."
گفته ها و شعارهای تبلیغاتی رئیس جمهور فعلی و میمیک چهره وی درکل و مناظره های انتخاباتی اش و افشای نام چند تن از مولتی میلیاردرهای حکومتی که از خون طبقات فرودست برای خود کاخهای سعادت بنا نهاده اند و حسابهای سنگین بانکی درست کرده اند، این امر را تشدید کرده است.در نتیجه بر آن شدم تا در این مقاله توضیحی بنویسم برای دوستانی که با این دلیل میخواهند به نفع رئیس جمهور فعلی وارد عرصه انتخابات شوند.
به نظر نگارنده این اعمال احمدی نژاد را جز در بستر حرکت نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی و منازعه جناحین حکومت، نمی توان تحلیل کرد و نمیتوان آن را به امور صرفا شخصی و روانی وی و یا تبانی حکومت برای ایجاد یک شوی انتخاباتی( با تمام مزایایی که این کارناوال برای آنها دارد) فروکاست.
آنچه که مسلم میباشد این است که چون غالب مردم ایران جز طبقات کارگر و زحمتکش اند، انتخابات به عنوان پدیده ای رای محور، کاندیداها را وامیدارد که در صورت خواست پیروزی، این خیل عظیم مردمان طبقات پایین جامعه و تحت استثمار را به نفع خود وارد میدان بکنند.
در ثانی با توجه به خواست کلیت نظام جمهوری اسلامی و فارغ از جناح بندیهای درونی آن با اختلافات واقعی بین آنها، انتخابات در این نظام ایدئولوژیک و اولترا دیکتاتور و شرکت در آن همیشه از سوی هیات حاکمه این دستگاه به عنوان تبلور مردمی بودن و دمکراتیک بودن و مشروع بودنش قلمداد شده و از آن به عنوان وزنه ای در معادلات داخلی و خارجی سود میجوید. انتخاباتی که( اگر بتوان آن را تحت این نام ارزیابی کرد) از کوچکترین المانهای دموکراتیک بودن برخوردار نبوده و کاندیداهای شرکت کننده در ان و دار و دسته شان بدون هیچ اغراقی هر کدامشان از عوامل اصلی ایجاد وضعیت غیر انسانی موجود برای اقشار زحمتکش ایران هستند. آنان با سیاستها و اعمالشان باعث تثبیت یک نظام سرمایه داری بر پایه کارمزدی- سرمایه و استثمار طبقاتی در ایران بعد از انقلاب ۵۷ شدند، انقلابی که خواست قاطبه مردم شرکت کننده در ان ایجاد یک فضای زیست بهتر و تامین حداقل نیازهایشان چون خوراک و نوشاک و پوشاک و مسکن و بهداشت و آموزش و بهداشت رایگان و اشتغال و وجود فضای آزاد دموکراتیک برای تنفس سیاسی و حق ایجاد تشکلهای مستقل و برگزاری تجمعات و اعتصابات و آزادی مطلق بیان و احزاب و مطبوعات و ...بود و هیچ کدام از اینها با عملکرد همین آقایان و امثالشان برآورده نشد و اینها توانستند با سرکوب و ارعاب و ایجاد یک دستگاه عریض و طویل ایدئولوژی پرداز، صفوف انقلابی به جلو آمده توده مردم را به عقب برانند.
البته با گذشت ۳۰ سال از انقلاب ۵۷ و تکامل نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی در ارتباط با تقسیم کار جهانی و تسلط یافتن دیدگاههای نئولیبرالی برمنش اقتصادی جمهوری اسلامی، جناح بندیهای درون حکومت نیز همپای این روند، تکامل یافته که این روزها ما در فضای انتخاباتی ریاست جمهوری آن را میبینیم.
پروسه تکامل جمهوری اسلامی اکنون به سمت سازش با جامعه جهانی و در راس آن آمریکا است و همین امر نیز باعث التهاب بیش از حد این دوره شده است، چرا که به احتمال قوی برنده ی این انتخابات، کسی است که برپای میز مذاکره با آمریکا خواهد نشست و پیش برنده این مذاکره و سازش هر طیفی که باشد، قدرت اول اقتصادی- سیاسی ۲۰-۱۰ سال آتی ایران خواهد بود و منافع سرشاری را به سوی خود روانه خواهد کرد. اولویت آمریکا برای مذاکره، به عنوان کشوری امپریالیستی که سیاستهایش بر پایه منطق سودآوری تنظیم شده است، نه مدافع دموکراسی و حقوق بشر بودن طرف دیگر میز، بلکه دست بالای اقتصادی- سیاسی داشتن آن در ایران است. اقدامات احمدی نژاد در این ۴ ساله و وارد کردن ضربه اقتصادی- سیاسی به کمپین رقبای خود را در این مدت (که سمبول ان مناظره اش با موسوی بود) را باید در این بستر تحلیل کرد.
اکنون مرز بین اصلاح طلبی و اصولگرایی به هم ریخته و این سرخط ها، نه یک حرکت جنبشی برآمده از پایین، بلکه خطوط صادر شده از قسمت های فوقانی حاکمیت ایرانند. در این گیر و دار هر کدام از اینها سعی در نشان دادن خود به مثابه الگویی مردمی و با پشتوانه مردمی اند که نوک پیکان طیف احمدی نژاد، طبقات پایین دست را نشانه رفته است که در عین اینکه پیش برنده منافع خود هستند، این ضربه های به رقیب خود را می خواهند نوعی مستضعف گرایی و حامی تهیدست بودن جا بزنند، تا هم در انتخابات پیروز شوند و مسیر گفته شده در قبل را به سود خود طی کنند و هم در کل حمایتی مردمی را برای خود ایجاد کنند.
تا اینجا دلیل افشا گریها و مخالفتهای جناح احمدی نژاد بر ما معلوم گشت. حال میرویم سراغ اجرای اصل ۴۴ و توزیع سهام عدالت و.... از سوی این جناح.
با شکست خوردن ایده های جنبشی خرده بورژوایی اسلام سیاسی در ایران( که توانسته بود در انقلاب ۵۷ با سرکوب طیقه کارگر و نیروهای مترقی بر مسند قدرت تکیه دهد) و تفوق یافتن ایده های نئولیبرالی بر دیدگاههای سردمداران این نظام در عرصه های اقتصادی، موجی از خصوصی سازی به خصوص پس از سال ۶۷ ایران را در برگرفت که هنوز هم که هنوز است سرلوحه دیکته شده از سوی نهادهای بین المللی چون بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، سرمشق و فراراه تصمیم گیرندگان این نظام است و صدور حکم رهبری در خصوص اصل ۴۴ نقطه عطفی بود در این روند. چرا که تصمیم گرفته شد بر سیاست زیگزاگی حاکم براجرای این سیاستهای خصوصی سازی تا آن موقع خط کشیده شده و سیاست مستقیم به جای آن اتخاذ گردد. در متن این تصمیمات است که ما میبینیم که به موازات صدور این تصمیمات از سوی حکومت، یک موج شدید گفتمان پوپولیستی عدالت محوری و مستضعف گرایی، دقیقا برای آنکه پوششی بر آنچه قرار است اتفاق بیافتد و دارد اتفاق میافتد، از سوی والیان قدرت و رئیس جمهور، ایجاد و توسط خود و عواملشان در نهادهای گوناگون تبلیغ میشود. این موج ایدئولوژیک و کاملا فریبکارانه برای مقابله با اثرات مخربی چون تورم و گرانی و بیکاری بود که سیاستهای خصوصی سازی و آزادسازی قیمتها و برداشتن یارانه ها در معیشت مردم ایجاد میکردند و ازآنجا که در این مواقع طبقات پایین دست و زحمتکش جامعه بیش از سایر طبقات متحمل رنج و سختی شده و بار اصلی در این روند بر دوش لنها سنگینی میکند، ما میبینیم که گویی احمدی نژاد با آگاه بودن از این امر، خود، آگاهانه این اقشار میلیونی را مخاطب دروغ پردازیها و لاف زنیهای وقیحانه قرار میدهد تا این طبقات در پی دفاع و بازپس گیری حقوق انسانی خود برنیایند. در این زمینه است که سیاستهایی چون مسافرتهای استانی و دیدارهای رودررو و طرح سهام عدالت و .... معنای واقعی خود را میابند.
انچه مسلم است، باید هوشیاری ما طبقات ستمدیده و تحت استثمار باشد تا با سازماندهی جنبشهای رادیکال خود چون کارگری و دانشجویی و زنان و معلمان و ....و توانمند کردن خطوط مستقل خود، بتوانیم آینده و فضای زیستی بهتر و انسانی تری را ایجاد کنیم.
زنده باد جنبشهای اجتماعی رادیکال
0 comments:
Post a Comment