مهدی یزدانی خرم
بيش از يك دهه است كه از مرگ احمد شاملو ميگذرد و شايد او در همين 10 سال بيشترين ميزان از مقالات، يادنامهها و كتابهايي را
كه درباره يك هنرمند نوشته ميشود به خود اختصاص داده است. وضعيت شاملو با چنين حجم از نوشتههايي، يك وضعيت منحصربهفرد است كه نشان از تاثير فكري و سياسي او دارد بر مخاطبان مختلفش و پارهاي منتقدانش كه زماني ياوه ميبافتند كه شاعر بايد از امر سياسي اجتناب كند و دل به كار زندگي و عشق و طبيعت دهد و همين ياوهگويان به شاملو و شاعران همسبك دوران او خرده «سياسي كاري» ميگرفتند و عمر شعرهايي اينچنيني را كوتاه ميدانستند. اما احمد شاملو از اولين كتاب انقلابي خود يعني «هواي تازه» هماره سر سياست داشت و نشانه گرفتن قلب طبقاتي را كه توتاليتاريسم حجاكم قصد داشت با كاستن از ارزش و ويژگيهاي فرديشان رابطه آنها را با هنر آميخته با امر سياسي قطع كند. اينكه روح حماسي شعر شاملو يا زبان محكم آن تا چه حد در اقبال اين شاعر نقش داشته،بحث ديگري است و اصولا صحبت كردن از پارههاي زيباييشناسانه شاملو بدون اشاره به هواي سياسي حاكم بر شعر او كاري است بيهوده. شاملو مثل بسياري از شاعران متعهد و برعكس بسياري از هنرمندان محافظهكار، محور شعر خود را بر همآميزي يك روحيه آزاديخواه انقلابي و زباني آهنين قرار داد كه باعث شدند، هنرمند نسبت به اقتدارگرايي و رفتارهاي توتاليتاريستياي كه عامه جامعه ناخواسته تحت انقياد آن بودند واكنش نشان دهد. شعر شاملو، شعر آرزوها و خشمهاي توفنده است و ايدههاي تعهدي كه او نسبت به آن واكنش نشان داده بود باعث ميشد تا با تكيه بر عناصري از فرديت از ياد رفته انسان ايراني گاه قدرتي حاكم را محكوم كند يا به مبارزه بطلبد يا آرزوها و ادعاهايي داشته باشد كه نسبت آن با وضعيت سياسي توتاليتاريستي كاملا قابل لمس است: «ابلها مردا عدوي تو نيستم انكار توام» يا در حالتهاي عاشقانه ذهن عاطفي خود را با امر سياسي گره بزند. در بسياري از قطعههاي معروف به «شبانهها» بهرغم اينكه جو عاشقانه بر كارها حاكم است اما ايده نهايي همان نسبتهاي سياسي شاعر است كه اصلا شكل زيستي عاشقانه او را حتي در مجردترين حالت تعيين ميكند. احمد شاملو از آزادي به عنوان يك آرزوي باستاني شكل تازهاي ساخت. رخداد آزادي در شعر او و ذهنش رها شدن قطعههاي فرمهاي قديمي شعري تسريبخشيده شدن اين مفهوم بهعنوان يك ايده سياسي معترض و نه سمبوليك بود. اگر شعر دوران او بيشتر از مفهوم آزادي در معناي امري تمثيلي استفاده ميكرد، شاملو بنيادهاي اين مفهوم را عوض و دگرگون كرد و از آن بهعنوان مولفهاي كاركرد گرا نسبت به توتاليتاريسم حاكم استفاده كرد. وقتي شاعر با صداي بلند از «آزادي» ميگويد و آن را با تكههاي عاشقانه يا چشماندازهاي امپرسيونيستي نوشتههايش تركيب ميكند، درمييابيم كه رخداد اتفاق افتاده. رخداد در «هواي تازه» اتفاق افتاده و حالا هر آنچه ميآيد، ادامه رخداد اول است كه قهرمان خود را ميطلبد. شاملو از همان اوايل نسبت خود را با طبقات اجتماعي مقابلش مشخص كرد و اصولا علاقهاي نداشت تا مثلا مثل فريدون مشيري شاعر عامهخواهي باشد. از سويي ديگر به دليل دغدغه هاي روشن سياسياش و برخورداري از يك زبان باشكوه، اعم آثارش كه پيرامون شكست بود، شكل مرثيههاي نالهوار به خود نگرفت. شاملو حتي در مرثيهوارترين آثارش نيز آن اسلوب حماسي- سياسي را حفظ كرد و اجازه نداد تا اقتدارگرايي حكومتي كه براي رفتارهاي همگاني، شكلهاي عمومي تعيينكرده، بتواند در شعر او نفوذ كند. شايد اينكه شاملو را شاعري ناآرام و غيرقابل مصالحه ميدانستند به همين نسبتهاي مذكور بازگردد، به نوعي خطاب همگاني كه در آن تمثيلهاي باستاني و قديمي مانند آزادي و فقر و شكنجه، تبديل به مفاهيمي انقلابي ميشوند كه كاملا نسبت را با امر سياسي روشن كردهاند و در عين حال تلاش دارند تا به مفاهيمي عينيتر تبديل شوند. به همين خاطر است كه شعر احمد شاملو فاقد سانتيمانتاليسم سياسي- اجتماعي است و ميتواند تبديل به فرمي حماسي شود. حماسهاي جديد كه قهرمانهاي رستموار ندارد، اما روح زبان و مفاهيم رها شده ازعموميتي كه توتاليتاريسم برايشان مقدر كرده، اين خلأ را نهتنها پر ميكنند، بلكه شور تازهاي به آن ميبخشند. احمد شاملو يك رخداد بود و هر آنچه در پي او آمده وابستگان به اين رخداد هستند. يك مفهوم آزاديطلبانه كه تحجر و واماندگي را به صليب كشيد و مقابل ديكتاتوري اعلام جنگي زباني و فكري كرد.
0 comments:
Post a Comment