Monday, November 23, 2009

سعید حبیبی به سه سال حبس تعزیری محکوم شد


بر اساس رای صادره توسط قاضي محمد مقيسه ای، رييس شعبه ي بيست و هشت دادگاه انقلاب اسلامي تهران، سعید حبیبی از فعالینآزادیخواه و برابری طلب، از دانشجویان سالهای دور برق شریف، دبیر سابق تشکیلات دفتر تحکیم وحدت و عضو کمیته گزارشگران حقوق بشر، با استناد به ماده 610 قانون مجازات اسلامی، به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران و اجتماع و تبانی با هدف اقدام علیه امنیت کشور به سه سال حبس تعزیری با احتساب ایام بازداشت محکوم شده است.

این فعال دانشجویی مارکسیست، روز شنبه 4 مهرماه 1388 در شعبه 28 دادگاه انقلاب تهران محاکمه شد. حکم مزبور به دکتر محمد شریف، وکيل سعيد حبیبی ابلاغ و در آن براي صدور حکم به محتويات پرونده و گزارش مامورين وزارت اطلاعات استناد شده است. شرکت در اجتماع افراد مخالف نظام در خاوران، شرکت در جلسات گروه چپ مارکسیستی به مناسبت روز دانشجو، شرکت در جلسات روز دانشجوی دانشگاه علوم اجتماعی به مناسبت 16 آذر 86، راه اندازی وبلاگ دانش سرخ از جمله مواردی هستند که به عنوان مصادیق اتهام سعید حبیبی ذکر شده اند.

سعید حبیبی، پیش از این در آذرماه 1386، در جریان سرکوب گسترده فعالان دانشجویی طیف چپ بازداشت و پس از 70 روز با قرار وثیقه 150 میلیون تومانی از زندان آزاد شده بود.

میلاد عمرانی به دو سال حبس تعلیقی محکوم شد


میلاد عمرانی از دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب دانشگاه رجایی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از سوی قاضی مقیسه‌ای، رئیس شعبه‌ی بیست و هشت دادگاه انقلاب تهران به دو سال حبس تعلیقی محکوم شد وی در حکمی چندی پیش از تدریس در مدارس به عنوان معلم نیز محروم گشته بود و ادامه تحصیل وی نیز در دانشگاه با اشکالات زیادی مواجه شده است به طوریکه مسئولین دانشگاه وی را عملا در موقعیت اخراج قرار داده اند.

میلاد عمرانی دوازدهم آذر هشتاد و شش، یک روز پیش از برگزاری مراسم گرامیداشت روز دانشجوی دانشگاه تهران توسط نیروهای امنیتی دستگیر و به زندان اوین منتقل شد. این فعال دانشجویی پس از تحمل دو ماه بازداشت با تامین صد میلیون وثیقه از زندان آزاد شد.

Wednesday, November 18, 2009

وحشت حامیان سر مایه و عاجل ترین وظائف کارگری !

بهزاد سهرابی

بعد از ظهر روز شنبه 23 آبان ماه، علی نجاتی رئیس هیئت مدیره سندیکای نیشکر هفت تپه، دستگیر و روانه زندان شد. قبل از او 4 نفر دیگر از اعضای هئیت مدیره این سندیکا توسط نیروهای امنیتی زندانی شده‌ بودند. من به عنوان یک کارگر، هم صدا با دیگر کارگران و فعالان کارگری، احکام صادره‌ علیه این فعالین کارگری و زندانی کردن آنان را توهین به کرامت و حرمت این دوستان و طبقه کارگر دانسته، و قویآ باز داشت‌ها را محکوم و خواستار آزادی فوری آنان هستم.

بی شک هر انسان آگاه و هر دلسوز طبقه کارگر، این دست درازی حامیان سرمایه به آزادی و حقوق اجتماعی فعالان کارگری را محکوم کرده و خواستار آزادی آنان و دیگر کارگران دربند خواهد شد. این کاری است که در یک مقیاس معین انجام گرفته و لازم است هر چه گسترده‌تر شود. تشکل کارگری کارگران نیشکر هفت تپه، طی تلاش و مبارزه خود کارگران آن شرکت و در راستای دست یابی به مطالبات کارگری، با جدیت و در شرایط بسیار سخت و امنیتی و از طریق انتخاباتی کاملا آزاد انجام گرفت. نمایندگان نیز، که هم اکنون 5 نفرشان به ناحق در زندانند، با رای آزادنه خود کارگران انتخاب شدند. آنچه که شایسته توجه است این نکته میباشد که کارگران نیشکر هفت تپه به نیروی خود و مستقل از کار فرما و دولت نسبت به ایجاد این تشکل اقدام کرده و این گامی مهم در تحولات جنبش کارگری ایران بود.

یکی از ملزومات تعمیق مبارزه‌ طبقاتی و اعتلای جنبش کارگری، میزان آگاهی و باور کارگران به نیروی طبقاتی خویش، تشکل یابی و تشکل پذیری آنهاست. آن تشکل‌های کارگری که در شرایط کنونی، بر اساس سطح مطالبات و با توجه به توازون قوای طبقاتی در مبارزات جاری ایجاد می شود باید توسط دیگر تشکل های کارگری و حامیان حقوق کارگر مورد حمایت‌های مادی و معنوی قرار بگیرد. سندیکای کارگران هفت تپه، به عنوان یک تشکل مستقل که به نیروی خود کارگران ایجاد گردیده، یکی از این تشکلهاست و لازم است مورد پشتیبانی وسیع قرار گیرد. در یک سطح عمومی میتوان پشتیبانیها را به طرزی نقادانه بررسی کرد و آنرا با بحث بر سر نقاط ضعف و قوت تشکلهای کمک کننده همراه نمود. کلا نقادی پیش برنده باید کار روتین و همیشگی باشد.

فعالین کارگری در سالهای اخیر بر این مهم پای فشردند که کارگران بتوانند با توجه به توازون قوا در راستای تشکلات کارگری گام بر دارند و شعار " ایجاد تشکل های کارگری به نیروی خود" را به یک شعار سراسری تبدیل و امروزه برای تحقق آن همچنان پیگیرانه تلاش می کنند.

علی نجاتی قبل از دستگیری فرصت یافت تا نظرات خود پیرامون مسایل مهمی را بیان نماید. او، بعنوان یکی از چهر های شناخته شده جنبش کارگری ایران، با توجه به شناختی که در کوران مبارزه کارگری و درگیر شدن در یک پروسه عملی کسب کرده این حقیقت انکار ناپذیررا مورد تاکید قرار داد که تنها باید به نیروی مادی و معنوی کارگران باور داشت. او در نوشته خود به درستی تمام بیان میکند که نهاد هائی مانندILO و دیگر سازمانهای مدعی، منافعی جدا از منافع طبقه کارگر را دنبال می کنند و کارگران در ایران تنها بنا بر یک ارتباط خبری با اینگونه نهادها در تماس بوده اند و نه بیشتر. خانه کارگر ایران در چنین محافلی خود را به نام نماینده طبقه کارگر معرفی می نماید و کارگران و فعالین کارگری تنها برای افشای ماهیت این تشکلات کارفرمائی ناچار به ارسال مطالبی در زمانهای خاص می شوند.

علی نجاتی این باور موجود در جنبش کارگری را با صدای رسا مورد تاکید دوباره قرار میدهد که کارگران نباید از هر کسی و هر جائی خواستار کمک مالی شوند. چرا که وی و دیگر کارگران و پیشروان نیک میدانند که مراکزی چون سولیداریتی سنتر (مرکز همبستگی آمریکائی) نه تنها مدافع حقوق کارگران نیستند، بلکه نهادی مرتجع و ضد کارگری می باشد. آنها میدانند که تمامی اعوان و انصار ی که دریافت کمک های مالی را از هر جائی، با فتوای پر رنگ و لعاب حلال می گردانند ربطی به مبارزات کارگری ندارند. امروز شاهد آنیم که چشم انداز نوینی در جنبش کارگری پرتو افشانی میکند.

چشم اندازی طبقاتی ، که درنوشته ی کوتاه علی نجاتی گنجانده شده این را می طلبد که سنگ بنای زیرین این مبارزه را پی افکند.

اعتلای آگاهی و شناخت پیشروان کارگری نمودهای خود را به این طریق عیان می سازد. لازم است کمیته ها و تشکلات کارگری و دیگر فعالین واقعی جنبش کارگری بر گفته های نجاتی مکث کرده و با وسواس و با حوصله کارگری به موشکافی واقعی آن بپردازند.

چشم انداز طبقاتی همیشه از یک بحث نظری که با شناخت همه جانبانه ای مطرح می شود در یک مبارزه عملی عینیت مییابد و امروز این نکته غیر قابل انکار را فعالین و پیشروانی که باور به نیروی طبقه کارگر در مبارزات طبقاتی دارند، باید به پیش ببرند.

به باور من آنچه علی نجاتی بیان نموده است داد خواست طبقاتی کارگران بر علیه تمامی نهادها و سازمان های ضد کارگری و تمامی محافل فرقه گرا است.

در کوران مبارزه طبقاتی کارگران و پیشروان و فعالان طبقه کارگر ضمن مطالعات لازم با آزمون و خطا و استفاده از تجارب و در گیر شدن با واقعیات مبارزه آبدیده می شوند و آنگاه با دیدی جنبشی به منافع طبقه کارگر آشنا و گام های مبارزاتی آشتی ناپذیر خود را بر علیه تمامی مناسبات استثمار گرایانه سرمایه داری بر میدارند. دفاع از معیشت توام با رفاه کارگران ، دفاع از تشکلات طبقاتی، باور به یک مبارزه دائمی برای بدست آوردن نیازهای آنی و تلاش برای تحقق اهداف آتی، کارگران را در مبارزه روزانه خود و در چشم انداز طبقاتی به این واقعیت رهنمون خواهد کرد که عالیترین شکل تشکل را، تشکل های شورائی بدانند.

کارگران و پیشروان این طبقه با توجه به رشد و اعتلای این جنبش تشکل های مبارزاتی خود را در هر شرایطی بر اساس حضور کمی و کیفی کارگران انتخاب خواهند کرد. چرا که مبارزه طبقاتی بی حضور طبقه کارگر "آش شله قلم کار" سر آشپزی خواهد بود که می خواهد تابلوی سر مغازه خود را به نام کارگر مزین نماید.

هر چه مبارزه بین کار و سرمایه عمیق و عمیق تر شود جنبش رادیکالتر و بستر تشکل پذیری و صف بندی، ضمن مبارزه با تمامی دیدگاه های رفرمیستی و سندیکالیستی، نمود واقعی به خود خواهد گرفت. پس باید این چشم انداز طبقاتی را از زیر لایه دود اندود ، بیرون کشید و با کار روشنگرانه با حضور نیروی طبقه کارگر به پیش برد.

طبقه کارگر امروز پیش از هر زمان دیگری نیازمند همکاری و اتحاد و همبستگی طبقاتی است.

امروز فعالین عملی جنبش کارگری برای کمک همه جانبه، به کارگران مبارز و نیز کارگران زندانی فراخوان میدهند. اما این کمک باید چنان باشد که در روند خود ، ‏‎‎‏ٌ رشد مبارزه را تضمین کند. به این دلیل است که فعالینی که، همنظر نظرات علی نجاتی هستند، با تیز بینی به تمام کسانی که تا دیروز با انواع افتراء و توهم پراکنی به دفاع مستقیم و غیر مستقیم از سولیداریتی سنتر پرداخته اند‏، امروز تلاشهای علی نجاتی ، جواب سریع و قاطع در رسوا کردن کسانی است که میخواستند "سولیداریتی سنتر" را به عنوان یک نهاد مدافع کارگری جا بزنند وتلاش میکردند که در بین کارگران ، برای این نهاد ضد کارگری با عوامل نفوذ ،برای به بیراه کشاندن جنبش کارگری ‏‏‏‏، سمپاتی ایجاد کنند.

باید پيشروان و فعالين كارگری، با چشم انداز طبقاتی ، باور به نیروی طبقه کارگر را در جنبش کارگری ایران ، بیشتر از هر زمان دیگری نهادینه نمایند.

زنده باد اتحاد و همبستگی طبقاتی کارگران.

بهزاد سهرابی ، عضو و سخنگوی "کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری" آبانماه 1388

Sunday, November 15, 2009

احسان فتاحیان اعدام شد

احسان فتاحیان، زندانی سیاسی صبح روز چهارشنبه در زندان سنندج اعدام شد.
احسان فتاحیان سال گذشته در شهر کامیاران دستگیر و به اتهام محاربه از طریق اقدام علیه امنیت ملی کشور از سوی بابایی رئیس شعبه اول دادگاه انقلاب سنندج به تحمل ۱۰ سال حبس در تبعید در شهرستان رامهرمز محکوم شد؛ دادستان عمومی و انقلاب کامیاران از جهت قِلُّت مجازات و آقای نصراله نصری به وکالت از احسان فتاحیان، تجدیدنظرخواهی نمودند که با توجه به تقاضای تشدید مجازات از طرف دادستان عمومی و انقلاب شهرستان کامیاران که مجازات تعیین شده را متناسب با شدت عمل ارتکابی ندانسته، دادگاه تجدید نظر مستنداً به تبصره ٣ ماده ۲۲ قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب و مواد ۱٨۶، ۱۹۰ و ۱۹۱ قانون مجازات اسلامی، با تشدید مجازات حبس در تبعید به مجازات اعدام، تقاضای تجدیدنظرخواهی وکیل وی نیز مردود اعلام نمود.

این اعدام در حالی صورت گرفت که طی روزهای اخیر، سازمان های حقوق بشری، فعالان حقوق بشر، سیاسی، اجتماعی و خانواده ی نامبرده بارها و بارها با نوشتن نامه، صدور بیانیه و درخواست های متعدد، خواستار توقف حکم اعدام احسان فتاحیان شده بودند.

برادر احسان در تماسی با آژانس خبری موکریان اعدام اعدام او را تایید کرده و گفته است صبح روز چهارشنبه حکم اعدام احسان اجرا و زندان نیز خبر اجرای حکم را به خانواده وی اعلام نموده است.

هرگز از مرگ نهراسیده ام
احسان فتاحیان از چند روز گذشته دست به اعتصاب غذا زده و نامه ای را خطاب به مردم ایران منتشر کرده بود. متن آخرین نامه ی احسان فتاحیان چنین است:

رنجنامه احسان فتاحیان، زندانی سیاسی در آستانه اعدام
احسان فتاحیان زندانی سیاسی محکوم به اعدام در روز چهارشنبه اعدام خواهد شد نامبرده طی رنجنامه ای وضعیت خود را چنین شرح میدهد

واپسین شعاع آفتاب شبانگاهی
نشان دهنده ی راهی ست که خواهان در نوشتن آنم
خش خش برگ ها زیر قدم هایم
میگوید : بگذار تا فرو افتی
آنگاه راه آزادی را باز خواهی یافت.

هرگز از مرگ نهراسیده ام, حتی اکنون که آن را در قریب ترین فضا و صمیمانه ترین زمان , در کنار خویش حس میکنم. آن را میبویم و بازش میشناسم , چراکه آشنایی ست دیرینه به این ملت و سرزمین. نه با مرگ که با دلایل مرگ سر صحبت دارم , اکنون که " تاوان " دگردیسی یافته و به طلب حق و آزادی ترجمه اش نموده اند , آیا میتوان باکی از عاقبت و سرانجام داشت؟ " ما " ای که از سوی "آنان " به مرگ محکوم شده ایم در طلب یافتن روزنه ای به سوی یک جهان بهتر و عاری از حق کشی در تلاش بوده ایم , آیا آنان نیز به کرده ی خود واقف اند؟
در شهر کرمانشاه زندگی را آغاز کردم , آنجا که بزرگیش ورد زبان هم میهنانم است , آنجایی که مهد تمدن میهنم بوده است. قطور ذهن ام بدان سویم کشید که تبعیضی را و وضعیتی ناروا را بفهمم و از اعماق وجود درکش نمایم که گویای ستم بود , ستمی در حق من چنان فردی انسانی و در حق من چنان مجموعه ای انسانی , پیگیری چرایی ستم و رفع آن به هزاران فکرم راهبر شد , اما وااسفا که آنان چنان فضا را مسدود و حق طلبی را محجور و سرکوب کرده بودند که در داخل راهی نیافتم و ورای محدوده های تصنعی به مکانی دیگر و مامنی دیگر کوچیدم : " من پیشمرگه ی کومله شدم " , سودای یافتن خویش و هویتی که از آن محروم شده ام من را بدان سو کشاند. دور شدن از خواستگاه کودکی هرچند آزاردهنده و سخت بود اما هیچ گاه باعث انقطاع من از زادگاهم نشد. هراز گاهی به قصد تجدید دیدار و بازیابی خاطرات روانه ی خانه ی نخستین میگشتم , اما یک بار " آنان " دیدار را به کامم تلخ کردند , دستگیرم کردند و به قفسم انداختند. از همان آغاز و با پذیرایی انسان دوستانه ی دستگیر کنندگانم !! فهمیدم که همان سرنوشت تراژدیک و غمناک همراهان و رهروان این راه پررهرو به انتظار نشسته است : شکنجه , پرونده سازی , دادگاه سرسپرده و شدیدا تحت نفوذ , حکمی کاملا ناعادلانه و سیاسی , و در نهایت مرگ......
بگذارید خودمانی تر بگویم : پس از دستگیری در شهر کامیاران به تاریخ ۲۹/۴/٨۷ و پس از چند ساعت مهمان بودن در اداره ی اطلاعات آن شهر , در حالی که دستبند و چشمبندی قطور حرکت و دیدن را برایم ممنوع نموده بود , فردی که خود را معاون دادستان معرفی میکرد شروع به طرح یک سری پرسش بی ربط و مملو از اتهامات واهی نمود (لازم به ذکر است که هرگونه بازپرسی قضایی در محیطی غیر از محیط دادسرا و دادگاه طبق قانون مطلقا ممنوع است). بدین ترتیب اولین دور بازجویی های عدیده ام کلید خورد. همان شب به اداره ی اطلاعات استان کردستان در شهر سنندج منتقل شدم و سور واقعی را آنجا تجربه نمودند : سلولی کثیف با دستشویی نامطبوع و پتوهایی که احتمالا ده ها سال از ملاقاتشان با آب و پاکیزگی میگذشت! . از آن به بعد شب و روز دالان پایینی و اتاق های بازجویی با چاشنی کتک و شکنجه ی طاقت فرسا , به تسلسلی پایان ناپذیر و سه ماهه تبدیل شد. بازجویان محترم در جهت ارتقای منزلت شغلی خویش و در سودای چند پشیزی ناچیز و بی ارزش , در این سه ماه به طرح اتهاماتی عجیب و غریب میپرداختند که خود بهتر از هرکس به کذب بودن آنها ایمان داشتند. علی رغم آزمودن تمامی روش ها و در عملیاتی مسلحانه شرکت نموده بودم , اتهاماتی که در بسیار در اثبات آن کوشیدند. تنها موارد اثباتی عضویت در کومله و تبلیغ علیه نظام بود که بهترین گواه در یگانه بودن اتهامات رای دادگاه بدوی است , شعبه ی اول دادگاه انقلاب اسلامی سنندج حکم به ۱۰ سال حبس توام با تبعید به زندان رامهرمز داد. ساختار اداری و سیاسی ایران همیشه دچار آفت تمرکز گرایی بوده است اما در این یکی نمونه که به ظاهر قصد تمرکز زدایی از امر قضا را داشتند. به تازگی اختیار و صلاحیت تجدید نظر در احکام متهمین سیاسی را در بالاترین سطح – حتی اعدام – از دیوان عالی گرفته و به محاکم تجدید نظر استان سپرده اند , با اعتراض دادستان کامیاران به حکم بدوی و در نهایت تعجب و برخلاف قوانین موضوعه و داخلی خود ایران , شعبه ی چهارم دادگاه تجدید نظر استان کوردستان حکم ۱۰ سال زندان را به اعدام تبدیل نمود. بر پایه ی ماده ۲۵٨ قانون آیین دادرسی کیفری محاکم تجدید نظر تنها در صورتی مجاز به تشدید حکم بدوی میباشند که حکم صادره از حداقل مجازات مقرر در قانون کمتر باشد. بر طبق کیفر خواست دادستان ئ اتهام وارده _ یعنی محاربه(دشمنی با خدا) – حداقل حکم در این مورد یک سال است حال خود فاصله ی ۱۰ سال توام با تبعید را با این حداقل مقایسه کنیدتا پی به غیر قانونی, غیر حقوقی و سیاسی بودن حکم اعدام ببرید.
البته ناگفته نماند که مدتی کوتاه پیش از تبدیل حکم, مجددا" از زندان مرکزی سنندج به بازداشتگاه اداره اطلاعات منتقل و در آنجا از من خواسته شد طی یک مصاحبه ویدیوئی به اعمالی ناکرده اقرار و کلمات و جملاتی در رد افکار خویش برزبان آورم . علی رغم فشارها ی شدید, من حاضر به قبول خواسته نامشروع آنان نشدم و آنها نیز صراحتا" گفتند حکمم را به اعدام تبدیل خواهند نمود, که خیلی زود به عهد خویش وفا کردن و سرسپردگی دادگاه را به مراجع امنیتی و غیر قضایی اثبات نمودن. پس آیا انسان می تواند بر آنان خرده ای بگیرد؟!
قاضی سوگند خورده که همه جا, در هر زمان و در قبال هر فرد و موضوعی بی طرف مانده و صرفا" از دریچه ی حقوق و قانون به جهان بنگرد, که امین قاضی این سرزمین به قهقرا رفته می تواند ادعا نماید که سوگند را نشکسته و بی طرف و عادل باقی مانده است؟ به زعم بنده چنین قضاتی به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسند. هنگامی که کل سیستم های قضایی ایران به اشاره یک بازجوی بی دانش و عاری از هرگونه سواد حقوقی , دستور بازداشت, محاکمه, محبوس نمودن و مرگ افراد را اجرا می نماید, آیا می توان بر یک یا چند قاضی خرده پای یک استان همیشه تحت ستم و تبعیض خرده گرفت؟ آری, خانه از پای بست ویران است......
حال علی رغم این که در آخرین ملاقاتم در داخل زندان با دادستان صادر کننده کیفر خواست, وی به غیر قانونی بودن اجرای حکم در هنگامه ی اکنون اذعان داشت, اما برای دومین بار قصد اجرای حکم را دارند. نا گفته پیداست که اینچنین پافشاری کردن بر اجرای حکم به هر نحو ممکن , نتیجه ی فشارهای محافل امنیتی و سیاسی خارج از قوه ی قضائیه است . افراد عضو این محافل تنها از زاویه ی فیش حقوقی و اغراض و نیات سیاسی خویش به موضوع مرگ و زندگییک زندانی سیاسی می نگرند, برای آنان ورای اهداف غیر مشروع خویش هیچگونه " مسئله " ای قابل طرح و تصور نیست, حتی اگر اولین حق همزاد بشر یعنی حق حیات باشد. اسناد جهانی و بین المللی پیشکش, آنان حتی قوانین و الزامات داخلی خود را نیز هیچ و بیهوده می انگارند.
اما سخن آخر: اگر به گمان زورورزان و حاکمان, مرگ من موجب حذف مسئله ای به نام مسئله کردستان خواهد شد باید گفت زهی خیال باطل . نه مردن من و نه هزاران چون من مرهمی بر این درد بی درمان نخواهد بود و چه بسا آتش آنرا شعله ورتر خواهد نمود. بی گمان " هر مرگ اشارتی است به حیاتی دیگر".

احسان فتاحیان
زندان مرکزی سنندج
۱۷/٨/۱٣٨٨

سروش ثابت ، رتبه اول كنكور کارشناسی ارشد در دو گرايش بجاي دانشگاه به اوين مي‌رود

سروش ثابت، از فعالان دانشجویی طیف چپ طی حکمی از سوی شعبه‌ی 28 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه به 2 سال حبس تعزیری محکوم شد. حکم مزبور، امروز 11 آبان‌ماه به وکیل وی، مهناز پراکند ابلاغ شد. گفتنی است اتهام این فعال دانشجویی، اجتماع و تبانی به قصد برهم‌زدن امنیت ملی اعلام شده است.

سروش ثابت از فعالان دانشجویی طیف آزادیخواه و برابری طلب می‌باشد که در سال 86 دستگیر و پس از 43 روز با قرار وثیقه 80 میلیون تومانی آزاد شده بود.

لازم به ذکر است این دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف، در کنکور کارشناسی ارشد امسال حائز رتبه‌ی نخست در دو گرایش شده بود که در اعلام نهایی نتایج با مردودیت مواجه گشت و ستاره‌دار شد. از سوابق این فعال دانشجویی، می‌توان به عضویت در هیئت تحریریه نشریه دانشجویی «آرمان نو» اشاره نمود. همچنین این دانشجوی ستاره‌دار در سال 84 سخنگو و عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه شریف بوده است.

علاوه بر این،‌ از جمله سوابق و افتخارات علمی این فعال دانشجویی کسب مدال برنز المپیاد کامپیوتر کشور در سال 81 می‌باشد.

فراخوان اتحادیه آزاد کارگران ایران در حمایت از کارگران زندانی نیشکر هفت تپه

کارگران و مردم شریف ایران

چهار کارگر شرکت نیشکر هفت تپه به نامهای فریدون نیکوفرد،جلیل احمدی،قربان علیپور و محمد حیدری مهر پس از تائید احکام شش ماه زندان تعزیری توسط دادگاه تجدید نظر، بازداشت و روانه زندان شده اند و علی نجاتی یکی دیگر از این کارگران در آستانه زندانی شدن است. این بازداشتها در حالی صورت میگیرد که فرزاد کمانگر، منصور اسالو و ابراهیم مددی مدت های مدیدی است در زندان بسر می برند و مهدی فراهی شاندیز از بازداشت شدگان مراسم اول ماه مه امسال پس از گذشت بیش از شش ماه از زمان دستگیری، بصورت بلاتکلیف در زندان نگه داشته شده است و سایر بازداشت شدگان روز جهانی کارگر در تهران پس از تحمل حبسهای تا نزدیک به دو ماه در حال احضار به دادگاه می باشند.

این کارگران هیچکدام هیچ جرمی مرتکب نشده اند، تنها جرم آنان اعتراض به بی عدالتی، عدم پرداخت بموقع دستمزدها، برگزاری مراسم روز جهانی کارگر و ایجاد تشکل برای دفاع از بدیهی ترین حقوق انسانی شان بوده است.

کارگران زندانی نیشکر هفت تپه بارها در اعتراض به عدم پرداخت دستمزدهای خود و تحمیل گرسنگی بر خانواده هایشان پیشاپیش همکاران خود به خیابانها آمدند و فریاد حق خواهی سر دادند، اما پاسخ سیستم موجود در برابر بدیهی ترین خواستهای این کارگران، چیزی جز باتوم و گاز اشک آور و پرونده سازی برای آنان نبوده است.

این کارگران در طول سالیان دراز کار در نیشکر هفت تپه و در طاقت فرسا ترین شرایط صدها میلیارد تومان ثروت خلق کرده اند و حق داشتند در اعتراض به عدم پرداخت دستمزدهای خود و خلاصی از شرایط نکبت باری که سیستم ضد انسانی سرمایه داری بر آنان و خانواده هایشان تحمیل کرده است، به خیابانها بیایند. آنان حق داشتند در برابر پایمال شدن بدیهی ترین حقوق انسانی شان و در دفاع از حق حیات و زندگی خود به اعتراض بر خیزند و با ایجاد تشکل مستقل شان نیروی خود را در برابر مظالم پایان ناپذیر کارفرما متحد و یکپارچه کنند.

کارگران و مردم شریف و آزادیخواه ایران

به زنجیر کشیدن کارگران نیشکر هفت تپه به دلیل ایجاد تشکل و اعتراض به عدم پرداخت بموقع دستمزدها، به زنجیر کشیدن هر گونه فریاد حق خواهی از سوی عموم ما کارگران در سراسر کشور است و باید در مقابل آن ایستاد و در صفی متحد خواهان آزادی فوری و بی قید شرط این کارگران از زندان شد.

اتحادیه آزاد کارگران ایران با محکوم کردن بازداشت و به زندان افکندن کارگران نیشکر هفت تپه و تداوم حبس فرزاد کمانگر، ابراهیم مددی، منصور اسالو و دیگر انسانهای حق طلب و آزادیخواه در زندانهای کشور، بدینوسیله با فرا خواندن کارگران و عموم مردم شریف ایران به حمایت از خواست آزادی فوری و بی قید و شرط این زندانیان، از آنان میخواهد با قرار گرفتن در کنار خانواده های این عزیزان به هر نحو ممکن به حمایت از آنان برخیزند.

ما در این راستا و در همبستگی با مبارزات کارگران نیشکر هفت تپه با اختصاص مبلغ ۳ میلیون ریال کمک ثابت ماهیانه (علاوه بر کمکهایی که اقدام به جمع آوری آنها از میان اعضا خود و سایر کارگران خواهیم کرد) به خانواده های کارگران زندانی نیشکر هفت تپه، عموم کارگران و مردم شریف ایران را به جمع آوری و ارسال کمک های مالی به خانواده های کارگران زندانی نیشکر هفت تپه فرا می خوانیم و بدینوسیله اعلام میداریم در مبارزه کارگران نیشکر هفت تپه برای رسیدن به حقوق انسانی شان تا به آخر دوشادوش و همراه آنان خواهیم بود و با تشدید مبارزه برای آزادی کارگران نیشکر هفت تپه از زندان، خانواده های آنان را تنها نخواهیم گذاشت.

تشکل، اعتصاب، تجمع حق مسلم ماست

زنده باد کارگران نیشکر هفت تپه

زنده باد همبستگی کارگری

اتحادیه آزاد کارگران ایران ۲۳ آبانماه ۸۸

Wednesday, September 30, 2009

2 سال حبس تعزیری برای مهدی الله یاری


مهدی الله‌یاری از دانشجویان آزادی‌خواه و برابری‌طلب و از فعالین باسابقه دانشجویی که در تاریخ 6 مرداد 1388 در شعبه‌ی 28 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مغیسه محاکمه شده بود، طی حکمی به 2 سال حبس تعزیری محکوم شد. این حکم روز سه‌شنبه به آقای امیر رئیسیان، وکیل وی ابلاغ شده است.

مهدی الله‌یاری دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف، عضو هیئت تحریریه‌ی نشریه‌ی توقیف شده‌ی دانشجویی خاک و سردبیر نشریه‌ی طلوع، در تاریخ 17 آذر 1386 دستگیر و پس از گذراندن حدود 90 روز در بند 209 زندان اوین با وثیقه‌ی 80 میلیون تومانی آزاد شده بود. وی همچنین در سال 1381 مدت یک ماه را در بندهای 209 و 240 زندان اوین در بازداشت وزارت اطلاعات سپری کرده بود.

5 سال حبس تعزیری برای مهدی گرایلو از فعالان دانشجویی کمونیست


مهدی گرایلو،از فعالان دانشجویی طیف ازادیخواه و برابری طلب از سوی شعبه 28 دادگاه انقلاب تهران به تحمل 5 سال حبس تعزیری محکوم شد. دادگاه رسیدگی به اتهامات وی ، اوایل مردادماه در شعبه 28 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه ای برگزار شد که طی آن، وی به همراه وکیلش اتهامات وارده را رد نموده و به دفاع از خود پرداخت. این حکم صبح امروز به پیام ابوطالبی، وکیل این فعال دانشجویی ابلاغ شد.

گرایلو، به مدت 20 روز زمان خواهد داشت تا نسبت به حکم صادره اعتراض نماید.

مهدی گرایلو فارغ التحصیل فیزیک دانشگاه صنعتی شریف و دانشجوی کارشناسی ارشد ژئوفیزیک دانشگاه تهران روز 11 آذر ماه 86 و در آستانه مراسم 16 آذر در هنگام خروج از منزل دستگیر و به زندان اوین منتقل شده بود.وی به مدت 66 روز در بند 209 زندان اوین به سر برد و سپس با قرار وثیقه 100 میلیون تومانی از زندان آزاد شد.

در روزهای گذشته، کیوان امیری الیاسی، فارغ التحصیل کارشناسی ارشد مهندسی صنایع دانشگاه شریف دیگر فعال دانشجویی چپ نیز از سوی همین شعبه به 5 سال حبس تعزیری محکوم شد. صدور این احکام سنگین و کم سابقه علیه فعالان دانشجویی درحالی صورت می گیرد که در ماههای اخیر فشار بر فعالان دانشجویی افزایش یافته است.

شنبه گذشته نیز دادگاه سعید حبیبی از فعالان شناخته شده دانشجویی و دانشجوی سالیان گذشته مهندسی برق دانشگاه شریف،در همین شعبه تشکیل شد و وی هم اکنون در انتظار صدور حکم به سر می برد.

Wednesday, September 23, 2009

میزگردی با فعالان قدیم و جدید جنبش دانشجویی

تغییرات اساسی درجامعه با جنبش های کارگری، زنان و دانشجویی ممکن است

مهدی عربشاهی، دبیر تشکیلات دفتر تحکیم وحدت، مهدی اللهیاری، نماینده دانشجویان آزادی‌خواه و برابری‌طلب، و فریدون احمدی، فعال دانشجویی در انقلاب ۵۷ در میزگردی، وضعیت جنبش دانشجویی ایران در سال تحصیلی جدید را بررسی کرده‌اند.

با نزدیک شدن به اول مهرماه و بازگشایی دانشگاه‌های ایران، بسیاری از فعالان جنبش مردمی اخیر، معتقدند با شروع کلاس‌های درس دانشگاهی، سکوت کنونی این حرکت خواهد شکست و مردم یک بار دیگر اعتراضات علنی‌شان را همراه با دانشجویان آغاز خواهند کرد.

مهدی عربشاهی اول مهر امسال را اول مهری متفاوت می‌داند و فضای دانشگاه‌ها را به انبار باروتی تشبیه می‌کند که با یک جرقه می‌تواند شعله‌ور شود. اما در عین حال معتقد است گذاشتن بار تمام جنبش بر دوش دانشجویان به ضرر جنبش دانشجویی خواهد بود.

مهدی اللهیاری معتقد است جنبش دانشجویی باید سعی کند جنبش‌های اصیل مثل زنان، کارگری و دانشجویی را دوباره فعال کند تا جنبش عمومی بتواند به نتیجه برسد.

فریدون احمدی نیز از فعالان جوان دانشجویی می‌خواهد تا اشتباهات سی سال پیش نسل او را تکرار نکنند.



آقای عربشاهی، سوالم را با شما شروع می‌کنم. پرسش اساسی که در وقایع بعد از انتخابات و اعتراضات بوجود‌آمده نسبت به نتایج انتخابات برای بسیاری از مردم مطرح بود، چرایی کمرنگ بودن حضور مستقل جنبش دانشجویی در اعتراضات بود. یعنی حضوری که خودش را معرفی بکند و نشان بدهد. علت این حضور کمرنگ چه بود؟

مهدی عربشاهی: می‌توانم بگویم وضعیت فضای سیاسی کشور ما پس از ۲۲ خرداد نسبت به پیش از آن تفاوت‌های زیادی پیدا کرد. یعنی مختصات فضای سیاست در ایران به طور کلی جابجا شد و دیگر با آن معیارها و ملاک‌هایی که قبل از آن فضای سیاسی‌ـ اجتماعی ایران را بررسی می‌کردیم، نمی‌توانستیم فضا را بررسی و تحلیل کنیم. من فکر می‌کنم این موردی که شما می‌گویید در مورد همه‌ی جنبش‌های اجتماعی صادق است. یعنی ما در یک دوره در ایران آن جنبش کلانی که مردم را بهم پیوند بدهد نداشتیم، بعد از دوره‌ی اصلاحات، جنبش‌های خرد مثل جنبش دانشجویی، جنبش زنان، جنبش‌های صنفی کارگران، معلمان و یا جنبش‌های هویت‌طلبی اقوام میدان‌دار بودند و در عرصه‌ی مبارزات سیاسی‌‌‌ـ اجتماعی حضور داشتند. اما وقتی جنبش کلانی مثل «جنبش سبز» شکل گرفت و بویژه در آن روزهای اول که خیلی پررنگ بود و مردم حضور پرشوری داشتند، نقش این جنبش‌های خاص کمرنگتر شد. یک دلیل این بود. دلیل دیگرش این بود که بعد از ۲۲ خرداد، یعنی عملاً زمانی که دانشگاه‌ها یا در فضای امتحانات هستند یا دوران تعطیلی دانشگاهها فرامی‌رسد، فرصت زیادی هم برای شکل‌گیری فضای اعتراضی در داخل دانشگاه‌ها وجود نداشت. با این حال ما می‌بینیم حمله‌هایی که به دانشگاه شد، نظیر اتفاقی که در کوی دانشگاه افتاد، شاید به نوعی در تاریخ جنبش دانشجویی کم سابقه بود. یعنی به شدت هم تحت فشار بودند و نیروهای امنیتی و انتظامی این تصور را هم داشتند که با مهار دانشگاه می‌توانند کلیت حرکت را مهار بکنند. ولی چون حرکت، حرکتی بود که توده‌ای شده بود و به میان عامه‌ی مردم کشیده شده بود و مردم عادی را درگیر خودش کرده بود، این اتفاق نیفتاد و این باور کاملاً غلط بود و موفق نشدند کلیت حرکت را آن طور به خاموشی بکشانند.

آقای الهیاری، شما به‌عنوان یکی دیگر از فعالان جنبش دانشجویی در داخل ایران پاسخ‌تان به این سوال چیست؟

مهدی اللهیاری: در این مورد تحلیل دانشجویان چپ با تحلیل دانشجویان دیگری که در عرصه‌ی دانشگاه‌ها فعالیت می‌کنند به طور بنیادی تفاوت می‌کند. به خاطر اینکه اتفاقاً یکی از نقدهای ما به این وقایع بعد از انتخابات در ایران، همین گم شدن جنبش‌های اجتماعی، مثل جنبش‌های کارگری، زنان، دانشجویی در حرکت‌های بعد از ۲۲ خرداد بود و اینکه این جنبش‌ها نتوانستند، حال به دلایل متفاوت، آن نقشی را ایفا کنند که باید ایفا می‌کردند. از دید جنبش چپ دانشجویی، همیشه یکسری تضادهای اصیلی در درون جامعه فعالند. مثل تضاد کارمزدی سرمایه و تبعیض جنسیتی، و این تضادها هستند که حل‌شدن یا منحل‌شدنشان می‌تواند خاصیت رهایی‌بخشی در جامعه داشته باشد. جنبش سبزی که بعد از ۲۲ خرداد یا قبلش در صحنه‌ی سیاست ایران ظهور کرد، البته ریشه‌ها و بن‌مایه‌هایش در سالیان گذشته وجود داشت، ولی به صورت آکسیونیستی و علنی در سطح جامعه ما آن را در ۲۲ خرداد دیدیم. این جنبش بر پایه‌ی تضاد موجود در درون جمهوری اسلامی به وجود آمد، یعنی تضاد بین ماهیت اسلام سیاسی و ماهیت جمهوری اسلامی با منطق سود و سرمایه در سطح متعارف در جهان. همان طور که گفتم، این جنبش به صورت علنی در هفته‌های قبل از انتخابات و بعد از آن بروز کرد وگرنه بن‌مایه‌هایش در تاریخ جمهوری اسلامی وجود داشت. این تضاد به نظر ما تضادی نیست که بتواند برای اکثریت جامعه ایران پتانسیل رهایی‌بخشی را از حالت بالقوه به حالت بالفعل تبدیل بکند. این تضاد دقیقاً روز ۲۲ خرداد به نفع جناح اصولگرا در صحنه‌ی سیاست ایران حل شد که بیان سیاسی‌اش می‌شود ’’تعیین استراتژیک ادامه‌ی حیات جمهوری اسلامی‘‘. به نظر من اگر ما می‌خواهیم با تغییرات بنیادی در جامعه مواجه بشویم و بتوانیم این تغییرات را از حالت بالقوه به حالت بالفعل تبدیل بکنیم، وظیفه‌ی ما به‌عنوان فعالین جنبش دانشجویی احیای جنبش‌های اصیل است که به نظر من در ایران جنبش کارگری، جنبش زنان و جنبش دانشجویی از اصلی‌ترین این جنبش‌ها هستند و اگر امید به تغییر رادیکال و اساسی در سطح جامعه را هنوز می‌خواهیم زنده نگه‌داریم، باید دقیقاً بر روی همین جنبش‌ها سرمایه‌گذاری کنیم، .

آقای احمدی‌، شما به‌عنوان کسی که تجربه‌ی فعالیت دانشجویی در زمان قبل از انقلاب و در برهه‌ی اولیه‌ی انقلاب را داشته‌اید، نظرتان را در این مورد بگویید، بخصوص با این محوریت که خیلی از ناظران سیاسی معتقدند همین اتفاقی که آقای اللهیاری به آن اشاره کرد، در زمان انقلاب هم افتاد. یعنی جنبش‌های مدنی در آن موج عظیم انقلاب گم شدند و بنابراین نتوانستند انقلاب را هدایت کنند و گویی انقلاب بود که آنها را هدایت کرد و به جایی رساند که شاید مورد نظر آنها نبود. اگر ممکن است در این مورد مقایسه‌ای بکنید بین آن زمان و جنبش کنونی مردم ایران.

فریدون احمدی: به نظر من مهم‌ترین تفاوتی که از زاویه‌ی جنبش دانشجویی، وضعیت قبل از انقلاب یا حوالی انقلاب با وضعیت کنونی دارد، تعداد دانشجویان کشور است که نزدیک به ۱۰ برابر شده است. این خودش تأثیر اجتماعی این نیرو را بسیار بسیار گسترده کرده است. یعنی دامنه‌ی تأثیر جنبش دانشجویی در آن دوران در میان بخش‌هایی از روشنفکران و بخش‌هایی از اقشار مدرن جامعه محدود بود، مدرن هم به معنی اقشاری که با تولید و مناسبات مدرن رابطه داشتند. اما الان دانشجویان در سراسر کشور و حتا مناطق دورافتاده پراکنده هستند و تأثیر فرهنگی خیلی بارزی دارند، بنابراین این تأثیر اجتماعی بسیار متفاوت است. مورد دوم این که تشکل‌ها و حرکت‌های دانشجویی در قبل از انقلاب یا اوایل انقلاب عمدتاً بازتابی از تشکل‌های سیاسی موجود در جامعه بود و به نوعی احزاب سیاسی، سازمانها و تشکل‌ها وظایف خودشان را پیش می‌بردند و جنبش دانشجویی نماینده و پیشبرنده‌ی سیاست‌های آنها در عرصه‌ی سیاسی و حرکت‌های سیاسی بود. ولی الان به دلیل سرکوب سی ساله و عدم امکان حضور علنی احزابی که کمی در برابر نظام جمهوری اسلامی رادیکالتر هستند، بخشی از این وظایف بر دوش جنبش‌های اجتماعی افتاده است. بخشی از آن هم، تأکید می‌کنم، به ناحق افتاده است. یعنی انتظارات از بخش‌هایی از جنبش‌ها فراتر از توان آنهاست، بویژه و از جمله جنبش دانشجویی. حرکت عظیمی که برای استقرار دموکراسی و حقوق بشر در کشور ما شکل گرفته است، به معنای دقیق و جامعه‌شناسانه کلمه یک جنبش اجتماعی‌ست که همه‌ی اقشار اجتماعی در آن حضور دارند بویژه زنان، جوانان و دانشجویان. البته نه به شکل متشکل که آقای عربشاهی برخی دلایلش را گفتند، از جمله تعطیلی‌دانشگاه‌ها، ولی من فکر می‌کنم با راه افتادن دانشگاه‌ها، این خلا تا حدی پر می‌شود، البته گذشته از توطئه‌هایی که برای انجام یک "انقلاب فرهنگی" جدید مدنظر است. اما بهرحال نباید انتظاری فراتر از توان این جنبش از آن خواست و مهم‌ترین نیاز این است که به دلیل همین گستردگی بتواند این آگاهی‌ها را گسترش بدهد. حالا من اصرار ندارم با ترم‌هایی که آقای اللهیاری گفتند بیان بکنم و چارچوب تحول را هم آن گونه نمی‌بینم، ولی تصورم این است که بر این موضوع می‌شود توافق داشت که وظیفه‌ی اصلی جنبش دانشجویی، گسترش پایه‌ی اجتماعی این حرکت اجتماعی برای استقرار دموکراسی و حقوق بشر در ایران است.

آقای عربشاهی اشاره کردید که یکی از دلایل حضور کمرنگتر جنبش دانشجویی در اعتراضات اخیر این بود که به تعطیلی دانشگاهها برخورد. کمتر از یک‌هفته به بازگشایی دانشگاهها باقی مانده است و درست یا غلط، مردم و در حقیقت بدنه‌ی «جنبش سبز» در ایران انتظارات خیلی زیادی از دانشجویان دارند و انگار همه چیز را به اول مهر و بازگشایی دانشگاهها محول کرده‌اند. به نظر شما این انتظار بجاست؟

مهدی عربشاهی: تصور خود من در این زمینه این است که ما امسال با یک دانشگاه جدید روبه‌رو خواهیم بود. اگر بخواهیم یک تقسیم‌بندی ضمنی در جنبش دانشجویی انجام بدهیم، می‌بینیم یک بخش فعالان شناخته‌شده‌ی دانشجویی بودند که در سالهای گذشته فعال بودند و حضور داشتند. این افراد تعدادشان معمولاً در هر دانشگاهی مشخص بود. اگر نگوییم محدود، ولی بهرحال مشخص بوده. این بخش در لابه‌لای فعالیت‌های اجتماعی خودش، تجربه‌ی نسبی کسب کرده و به شدت هم زیر ذره‌بین نهادهای امنیتی قرار گرفتند. بویژه امسال با توجه به نگرانی‌هایی که نهادهای امنیتی از بازگشایی دانشگاهها دارند. اما یک بخش دیگر را می‌توانیم بدنه‌ی دانشجویی بگوییم. بدنه‌ی دو سه میلیونی دانشجویان کشور که معمولاً تا قبل از این خیلی خودش را درگیر فضای سیاسی و بحث‌های سیاسی‌ـ اجتماعی نمی‌کرده است. بدنه‌ی خاموشی که حالا امسال به شدت سیاسی شده است. یعنی وقایع ۲۲ خرداد اینها را مثل اکثریت جامعه به شدت سیاسی کرده است و احتمالاً آنها هم امسال به نقش‌آفرینی در فضای دانشگاه‌ها خواهند پرداخت. تعدادشان خیلی زیاد است و هم برای ما و هم برای نهادهای امنیتی و هم برای تحلیلگران، رفتار اینها ناشناخته است، این که چه رفتاری از خودشان بروز خواهند داد و به دلیل این که چندان هم تجربه‌ی کار عملی و پیگیر و مستمر سیاسی نداشته‌اند، طبیعتاً رفتارهایشان از ثبات برخوردار نیست. یعنی ممکن است در شرایطی دست به حرکت‌های بسیار هیجانی و عامی و تند بزنند و در شرایطی ممکن است به شدت آرام بشوند. به این خاطر من فکر می‌کنم فضای دانشگاه در مهرماه واقعاً قابل پیش‌بینی نیست و مانند انبار باروتی خواهد بود که یک جرقه می‌تواند آن را منفجر کند. ولی این که آیا این جرقه زده خواهد شد یا نه، باز برای من چندان روشن نیست. تصور دیگری هم که دارم این که بهرحال زمام کار از دست فعالین شناخته‌شده‌ی دانشجویی در سالهای گذشته یک مقدار خارج خواهد بود. همانطور که گفتم، این فشارهای شدیدی که از طرف نیروهای امنیتی دارد می‌آید، در همین تابستان روزی نیست که در یکی از دانشگاه‌های کشور حدود ۳۰ـ ۲۰ نفر از فعالین به کمیته‌ی انضباطی احضار نشوند و احکام انضباطی دریافت نکنند، طبیعتاً این افرادی که محروم از تحصیل می‌شوند، ممنو‌ع‌الورود به دانشگاه هم خواهند شد. یا در سطح دیگر کسانی که فعالتر بودند و پرونده‌های قضایی داشتند، پرونده‌هایشان به جریان افتاده و حتا در دادگاهها، من از آقای مؤمنی یاد می‌کنم که در ۱۰سال اخیر یکی از فعالان شناخته‌شده‌ا‌ی بودند که در رابطه با مسئله‌ی دانشگاه کار کرده‌اند و به نظر من دادگاه‌شان یک دادگاه نمادین بود. یعنی ایشان را به‌عنوان یکی از نمادهای جنبش دانشجویی به آنجا بردند تا به‌نوعی در فعالین شناخته‌شده‌ی دانشجویی ایجاد ارعاب و تهدید کنند. بنابراین من فکر می‌کنم فعالین یک مقدار آن موقعیت قبلی را نخواهند داشت و این بدنه‌ی دانشجویی خواهد بود که میداندار خواهد شد، حالا به شکل‌های جدید و با سازماندهی‌های جدید. تصورم این است که اگر این انتظارات سیاسی مردم از دانشگاه کمی بیش از حد باشد، احتمال دارد که به جنبش دانشجویی ضربه بزند. یعنی حالا یک فضای اعتراضی بوده، این فضا فروکش کرده است. نباید همه‌ی مسئولیت بازسازی و دوباره سازی آن فضا را برعهده‌ی جنبش دانشجویی نهاد.

آقای الهیاری، شما گفتید که از دید دانشجویان طیف چپ یکی از اشکالات بزرگ جنبش دانشجویی همین عدم حضور مستقل‌اش در حرکت اخیر بود. الان با این فرصت دو سه ماهه‌ای که جنبش دانشجویی داشته، هم بدنه‌ی جنبش و هم در سطح سران، برای این که تفکر کند و جایگاه خودش را در این جنبش پیدا بکند و البته از آنسو با فشار فزاینده‌ای که آقای عربشاهی هم به آن اشاره کردند بر سران جنبش دانشجویی وجود دارد. فکر می‌کنید این دو تناقض باهم می‌تواند اجازه بدهد که جنبش دانشجویی بعد از اول مهر آن خلائی را که شما به آن اشاره کردید پر بکند؟

مهدی اللهیاری: همان طور که من در صحبت‌های قبلی‌ام گفتم، این که پایه حرکت‌های اجتماعی باید براساس جنبش‌های اجتماعی شکل بگیرد، از یک اصل علمی نشأت می‌گیرد که آن هم براساس تناقض‌ها و تضادهای فعال و زنده‌ای است که همیشه در سطح و زمینه‌ی اصلی و مادی جامعه به حرکت خودشان ادامه می‌دهند. اگر جنبش‌هایی که براساس سیاست کلان در جامعه شکل می‌گیرند پایه خودشان را از روی این تضادها و تناقض‌های پایه و فعال بردارند و بر روی یکسری تضادهای روبنایی استوار بکنند، به نظر من این جنبش‌ها دچار نوعی آسیب و بیماری به نام نخبه‌گرایی و دگماتیسم تشکیلاتی می‌شوند و این دگماتیسم تشکیلاتی و نخبه‌گرایی، اصل خودرهایی جنبش‌های اجتماعی را نقض می‌کند. جنبش‌هایی اجتماعی که به نظر من در سطحی، خواسته‌های مشترک خیلی زیادی با همدیگر دارند، ولی این حوزه‌ی مشترکشان دلیل بر عدم استقلال نسبی‌این جنبش‌ها از همدیگر نمی‌شود. همان طور که گفتم وظیفه‌ی فعالین این جنبش‌های اجتماعی احیای دوباره‌ی جنبش‌هایی است که در طول این چهار‌ـ پنج سال با سرکوبی گسترده مواجه شدند. چه جنبش دانشجویی که سرکوب آن به صورت خیلی گسترده در سال ۸۶ نمود پیدا کرد و چه جنبش زنان که در روز ۲۲ خرداد در میدان هفت تیر در چند سال پیش با سرکوب گسترده مواجه شد و چه جنبش کارگری که نمودش در اول ماه مه امسال در پارک لاله خود را نشان داد که ۲۰۰ نفر از فعالین کارگری دستگیر شدند. به نظر من احیای این جنبش‌های اجتماعی در سرتیتر و اولویت پراتیک (عملی) این فعالین جنبش‌ها قرار می‌گیرد.

قرار می‌گیرد یا باید قرار بگیرد؟ چون بین این دو فرق است. شما پیشنهاد می‌کنید یا این که پیش‌بینی می‌کنید که این کار انجام می‌شود؟

مهدی اللهیاری: اولاً باید قرار بگیرد و در وهله‌ی دوم به نظر من این جنبش در سطح وسیعی به این سمت حرکت خواهد کرد. همان طور که آقای عربشاهی گفتند، سال تحصیلی امسال با سالهای تحصیلی گذشته فرق می‌کند. ولی از دید من به این معنا نیست که حرکتهای آکسیونیستی رشد پیدا خواهد کرد یا این که ما شاهد حرکت‌هایی علنی در سطح دانشگاه و در سطح وسیع خواهیم بود. منظور من این نیست. ولی در بین توده‌های دانشجویی اولاً سیاسی شدن یک امر بسیار شایعی شده است، بخصوص دانشجویان سال اولی که از دبیرستان به دانشگاه پا می‌گذارند. در سالهای گذشته به این صورت بود که این دانشجویان باید در محیط دانشگاه سیاسی می‌شدند، ولی الان چیزی که اتفاق افتاده این است که دانشجویان دبیرستانی سیاسی‌شده وارد دانشگاه خواهند شد و این یک تفاوت بسیار عمیقی را با سالهای گذشته ایجاد می‌کند. در وهله‌ی بعد از دید من توده‌های دانشجویی به سمت رادیکالیزم حرکت خواهند کرد که این رادیکالیزم به نظر من از واقعیت سیاست در جامعه‌ی امروز ایران بلند می‌شود و از شکست بسیاری از آلترناتیوهایی که در سطح جامعه‌ی سیاسی ایران فعال بوده‌اند. به نظر من از یکطرف پیروزی جناح اصولگرا و از طرف دیگر بحرانی که یک بحران ماهیتی در لیبرالیسم ایرانی است و در جنبش اجتماعی هم نمایندگان خاص خودش را دارد، این بحران لیبرالیسم در شرایط کنونی ایران از عواملی است که باعث می‌شود در سال تحصیلی آینده ما با رادیکالیزه‌شدن دانشجویان مواجه شویم. ولی این رادیکالیزه‌شدن، همان طور که گفتم، به معنای رشد آکسیونیسم در میان دانشجویان نخواهد بود. همان طور که از تحلیل‌هایی که سرداران سپاه در رابطه با دانشجویان کرده‌اند و از وقایعی که در این چند وقت اخیر اتفاق افتاده، دستگیری و تهدید و احضار فعالین دانشجویی به کمیته‌های انضباطی و دادگاه‌های انقلاب، ستاره‌دارکردن دانشجویان فعال که در مقطع کارشناسی ارشد بسیاری از دانشجویان فعال ستاره‌دار شده‌اند و از ورود به دانشگاه هم منع شده‌اند و این که بسیاری از نشریات دانشجویی توقیف شده‌ و یا این که هیأت تحریریه‌شان دستگیر شده‌اند و توان چاپ این نشریه را در سطح دانشگاه ندارند همه اینها واقعیتی‌هایی‌است که ما در سال تحصیلی آینده با آن مواجه خواهیم بود. بنابراین رشد رادیکالیزم و سیاسی شدن در دانشگاهها اتفاقی است که در سال آینده می‌افتد و ما این را خواهیم دید. از طرف دیگر، شکست دیدگاه‌های راست در جامعه به نظر من ممکن است نوعی بهت‌زدگی و گیجی در بین فعالین دانشجویی و در بین توده‌ی دانشجویان ایجاد بکند و این احتیاج به یک فاصله‌ی زمانی دارد تا به سمت حرکت‌های برنامه‌ریزی‌شده‌تر و رادیکالتری برود و اینها را در قالب یک برنامه‌‌ی مشخص تئوریزه بکند.

آقای احمدی‌، از مجموعه‌صحبت‌های آقایان اللهیاری و عربشاهی، من این طور استنباط کردم که الان با بازگشایی مجدد دانشگاهها یکی از مشکلات اصلی که سر راه ادامه‌ی فعالیت جنبش دانشجویی وجود دارد، مسئله‌ی سرکوب گسترده است. آقای اللهیاری به قضیه‌ی ستاره‌دارکردن دانشجویان اشاره کردند، آقای عربشاهی به اخطارها و احضارها به کمیته‌های انضباطی و حتا به مراکز امنیتی دیگر. اگر ممکن است خیلی کوتاه وضعیت سرکوب جنبش دانشجویی توسط نیروهای امنیتی را با زمان انقلاب و در آستانه‌ی انقلاب مقایسه بکنید، چون آن زمان هم دانشگاهها یکی از پایگاههای اصلی مبارزه بودند، ولی آیا میزان سرکوب آن زمان را، بخصوص منظور من مقطع ۵۷ است، با الان می‌شود مقایسه کرد؟

فریدون احمدی: به هیچ وجه قابل مقایسه نیست! ببینید الان، همان طور که آقایان الهیاری و عربشاهی گفتند، مسئله‌ی سرکوب، متمرکز خواهد شد. یعنی الان نقطه قوت جنبش، بازگشایی دانشگاههاست که مراکز تجمعی ایجاد خواهد کرد برای این که اعتراضات بتواند تداوم و دامنه پیدا بکند و درست شاید همین، نقطه ضعف هم هست. یعنی با تمرکز نیروهای معترض بویژه نیروهای بدنه‌ی جنبش دانشجویی که به سیاست و مبارزه‌ی سیاسی روی آورده‌اند، ارگانهای امنیتی رژیم خیلی راحت‌تر می‌توانند آن را به اشکال مختلف سرکوب کنند، بویژه اگر حرکتها همان طور که پیش‌بینی کرده‌اند به شکل حرکتهای آکسیونی و به شکل حرکتهای مقطعی تند باشد، می‌تواند با سرکوبهای تند مواجه بشود که به دنبالش ناامیدی‌ها و واپس‌زدن‌هایی وجود داشته باشد.

پس توصیه شما به‌عنوان یک پیشکسوت فعال دانشجویی در شرایط کنونی برای جنبش دانشجویی چیست؟

فریدون احمدی: توصیه‌ی من همان استفاده از نقاط قوت این جنبش دانشجویی است. یعنی اولاً دچار این توهم نشوند، خصلت جوانی این است که بتواند یکمقدار آرمانگرایانه و تند حرکت را پیش ببرد و وظایف تمام جنبش را بر دوش خودش احساس بکند و شکستن این عقب‌نشینی موقتی را وظیفه‌ی جنبش دانشجویی تصور بکند. اینها باید کمی با صبر و تأمل بیشتر صورت بگیرد. ما بحران‌های جدی اقتصادی را در پیش داریم و قطعاً اقشار بسیار گسترده‌تری از جامعه‌ی ما با خواست‌های صنفی و سیاسی و طبقاتی خودشان وارد عرصه‌ی سیاست خواهند شد و دامنه‌ی جنبش اعتراضی نیز بسیار گسترده‌تر خواهد شد. ما قطعاً در آینده، حالا شاید نشود گفت خیلی نزدیک، ولی پیروزی‌های بزرگی خواهیم داشت. بنابراین جنبش دانشجویی نباید تمام حل این مشکل را وظیفه‌ی خودش تلقی بکند. و یک نکته دیگر هم بگویم، این که تلاش جنبش دانشجویی باید برای این باشد که کوشش‌هایش را هماهنگ و همسو بکند و در راستای مواضع مشترکی که دارد، متحد عمل بکند و تصور می‌کنم جنبش اخیر هم نشان داده که خواست‌هایش چیست. من با آقای اللهیاری در تعریفی که می‌کنند و این جنبش را بحران لیبرالیسم می‌خوانند چندان موافق نیستم. نمی‌خواهم وارد بحث لیبرالیسم بشوم، ولی این بحران آشکارا بحران بنیادگرایی اسلامی است، بحران تلفیق دین و حکومت و سیاست است و در حقیقت برآمد جنبش دموکراسی‌خواهانه‌ی مردم ایران است. حالا دموکراسی را با تعریف گسترده‌اش باید مطرح کرد. آن چارچوبی که تحولات اخیر را یک تحول طبقاتی و در راستای کار و سرمایه ببینیم، یکمقدار محدود کردن قضیه است و در نتیجه حامیان و پایه‌های اجتماعی این جنبش را کمی محدود می‌کند. ما هم در سی سال پیش دچار چنین نگرش‌هایی به شکل افراطی بودیم و من مایلم به خودم اجازه بدهم و با عرض معذرت بخواهم که این خطایی که ما سی سال پیش کردیم و دامنه‌و پایه‌ی اجتماعی حرکت را محدود تصور ‌کردیم، دوستان جوان ما دیگر کمتر انجام بدهند.

مصاحبه‌گر: میترا شجاعی


Wednesday, September 9, 2009

محرومیت از تحصیل رتبه اول کنکور کارشناسی ارشد


اینجانب سروش ثابت به شماره شناسنامه‌ی ۱۷۲۳ متولد ۱۳۶۴، دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف به شماره دانشجویی ۸۲۱۱۶۹۰۷، در کنکور کارشناسی ارشد امسال(۱۳۸۸) با شماره داوطلبی ۱۷۱۶۵۲۸ و شماره پرونده‌ی ۶۶۱۸۸۳ شرکت نمودم و در کمال ناباوری به رغم کسب رتبه‌ی ۱ در دو گرایش(و نیز رتبه‌ی ۲ در دو گرایش دیگر و رتبه‌ی ۴ در دو گرایش دیگر) در اعلام نهایی نتایج جزو مردودین اعلام شدم. با توجه به این‌که رشته‌های مذکور فاقد آزمون عملی یا مصاحبه یا ... می‌باشند و انتخاب دانشجو در آن‌ها صرفاً بر اساس رتبه‌ی اعلام شده است، اقدام فوق جز ستاره کردن دانشجو چه نام و معنای دیگری می‌یابد؟ خواهشمند است در راستای رسیدگی و تجدبد نظر یا دست کم اطلاع‌رسانی در این باب اینجانب را یاری دهید. مدارک مرتبط ضمیمه می‌باشد. ضمناً می‌توانید با وارد کردن مشخصات بنده(مندرج در متن این ایمیل) در سایت سازمان سنجش نسبت به آزمون صحت ادعاهای اینجانب و مدارک ضمیمه شده اقدام نمایید:
آدرس وب‌سایت سازمان سنجش آموزش کشور جهت مشاهده‌ی کارنامه‌ی اولیه(رتبه‌ها):
http://www۱.sanjesh.org/arshad۸۸/index.php

آدرس وب‌سایت سازمان سنجش آموزش کشور جهت مشاهده‌ی کارنامه‌ی نهایی(قبولی یا ردی):
http://www۳.sanjesh.org/arshadn/۸۸/index.php
با تشکر و سپاس
سروش ثابت